eshgh haye doroghin

 

دردها دسته شدند کلبه ای ساختند و نـــام این کلبه تنگ و تاریک را غـــم نهادند

اشکها دریا شدند .دل را تنگ و بی تاب کردند .هراسان شدند و جویبار خروشانی پدید اوردند

حال غـــم نه تنها از چهره پریشانم بیداد است بلکه از عمق وجودم آن را درک کرده و بدون درخواست او به

 استقبالش رفتم.

صحنه یک رنگی غم؛ خاطرات درد را تداعی میکند .آن لحظات ممکن است لحظات ناخوشایندی

 باشد .اما غم هم بندی از خاطرات را گره میزند و در میان دردها بایگانی میکند

تو به سراغم آمدی بی هیچ طلبــی

من تو را خواستم بی هیچ خواهشــی

تو مرا در خود گرفتار کردی بی هیچ سخنــی

من به تو هیچ نگفتم بی هیچ بهانــه ای

آری حصار غم چون اتشی روح و جسم را در بر میگیرد و با میله های اهنی مرا در بر میگیرد

 

[تصویر:  a4tifajnwelzluoh2zq.png]



نظرات شما عزیزان:

fahimeh
ساعت22:17---8 بهمن 1390
سلام عزیز !لینکت کردم خانومی!منم لینک کن گلم!مرسی ک ب کلبه سکوتم سرزدی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:1 توسط parisa| |


آخرين مطالب
» فروغ فرخ زاد
» فروغ فرخ زاد
» فروغ فرخ زاد
» فروغ فرخ زاد
» فروغ فرخ زاد

Design By : RoozGozar.com