eshgh haye doroghin
جـــای خالی ات را با فــرض پر کرده ام ... حرف دلت رو امــروز بزن !
دردها دسته شدند کلبه ای ساختند و نـــام این کلبه تنگ و تاریک را غـــم نهادند اشکها دریا شدند .دل را تنگ و بی تاب کردند .هراسان شدند و جویبار خروشانی پدید اوردند حال غـــم نه تنها از چهره پریشانم بیداد است بلکه از عمق وجودم آن را درک کرده و بدون درخواست او به استقبالش رفتم. صحنه یک رنگی غم؛ خاطرات درد را تداعی میکند .آن لحظات ممکن است لحظات ناخوشایندی باشد .اما غم هم بندی از خاطرات را گره میزند و در میان دردها بایگانی میکند تو به سراغم آمدی بی هیچ طلبــی من تو را خواستم بی هیچ خواهشــی تو مرا در خود گرفتار کردی بی هیچ سخنــی من به تو هیچ نگفتم بی هیچ بهانــه ای آری حصار غم چون اتشی روح و جسم را در بر میگیرد و با میله های اهنی مرا در بر میگیرد
من مي دانم
دلم تا همیشه در وسط ترین
نقطه ی زندگیت جا مانده است ...
جایی بین خواستن و نخواستن ...
جایی بین بودن و نبودن ...
جایی بین رفتن و نرفتن ...
جایی بین ....... این نقطه های خالی ...
جا مانده ام
ایـن بــار چَشمـــانـَـم بـــاز بــود
کِـه تـو گُــم شــدی
پیـدایــت کـِــه کـــردمـ
...
در آغـــوش دیگــــری بـــــودیـــ .
دیگــر قـــاصِـدک هــا
بـِـه دَستـــ مـــا نِـمیرسنــد! چـــون شَــرم دارنــد
پِیغــــام چَنــد نَفــــر را
بـِــه یـــک مَقصـــد بِبـــَـــرنـــد!!
روزگـار لَعنتــی ...
هـــَـــــــــر سـازی کِـه زدی رَقصیـدمـ.
بـی اِنصـاف یکبــار هَـم تـو بِـه سـاز مَـن بـِــرقــص ؛
ببیــــــــن ...
دِلــمـ چـِـه " شـــــــــــوری " میـزَنـد ...؟!
هزاران کاش
در من فرياد ميکند
.
.
بی تو
مدتـهاستــ کــه کــوچــانــــده ام ..
بـُــغـضـــ هــایـ ِ بـی آشـیــــانــه را ...
بـــه لـــبخـَــنـدهــــایـ ِ نــــاشـیـــــانــه..!
پَـرگــــار هـای خــوبـی شُـده ایــم ،
هَمــدیگـــر را خـــوب دور مـــی زَنیــــــم...
چه تقدیر بدیست !
من اینجا بی تو می سازم
و تو، آنجا با او می سازی...!!!
دلتنگم!
برای کسی که مدتهاست،
بی آن که باشد،
هـر لحـظه،
زنـدگی اش کـرده ام !
هذیـ‗__‗ـان میگوید لبـ‗__‗ـانت
چیـ‗__‗ـز ی شبیه "دوستـ‗__‗ـت دارم"
بر خـ__ـلاف چشمانـ‗__‗ـت...
رقيــب مَـــن:
بِهشــت چِشمــــاش مــــال تـــو،
مـَــن تــو نِگــــاش گُـــر میگیـــرمـ
تـــو مِهـــربــونــی شــو میخــــوای،مـَـــن واســـه اَخمهــــــاش میمــــیرَمــ
نمي دانــم
چــرا بيــن ايــن همــه ادم
پــيــله کــرده امــ
بــه تــو
شــايد فــقط با تــو
پــروانــه مي شـــوم
ســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــم
بــه سـنــگـيــنـي گــوش هــايـتــ دَر . . .!
چِـه کلمـِـه مََََََََََظلــومــي استــــ
" قِســمَت "
تَمــــام ِ تَقصــیرهـــاي مــا را بـِـه عُهــده مــی گیـــرَد
زندگي چيره ي ناچيزي ست
مثل يك فنجان چاي
و كنارش عشق
مثل يك حبه ی قند
زندگي را با عشق نوش جان بايد كرد ... !
احتیاج به شراب نیست.
یک استکان چای هم دیوانه ام می کند..
وقتی که میزبان ،
چشمانِ تو باشد.
مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .
جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت . اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند......................
نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
من مردهام در من هوای هیچکس نیست
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست
حـــرامش باد ...
آنکه پر کــرد جــای مرا...!
اگر امـــروز گــفــتی ...
اسمش "حــــرف دل" است
اگر نگفتی ...
فردا مـــی شود
" درد " دلـــت
من اینجام!
جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی
و مرا نگاه میکردی...
آمده ام اینجا تا ببینم
از اینجا چه گونه بودم که اشکهایم را ندیدی...؟؟؟
Design By : RoozGozar.com |